بازدید سایت خود را میلیونی کنید

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

» اری کرند ، لالند ، کورند........

 

 

خداوند منان در این ایام مبارک روح همه ی رفتگان را شاد
و روحشان را غریق رحمت خودش فرماید.
مرحوم پدر تعریف میکرد، یک شب کربلایی رحیم که انسان
خدا ترسی بود و شغلش هم چوبداری بود ، گاو و گوسفند میخرید
میفروخت امد پیش من ،
ان موقع  ما جوان بودیم و شاداب ، گفت مشد علی خدا را شکر
امسال کار بارم خوب بود ، خمس و زکاتم را گذاشتم کنار میخواهم
بروم قم خدمت ایت الله حاج سید کاظم شریعتمداری بدهم. چون تنها هستم
خرج سفر هم با من بیا با هم برویم. منم یه چند سالی بود  قسمت نشده
بود که به زیارت خانم معصومه سلام الله بروم . گفتم ای بچشم در خدمتم
قرار مدار و گذاشتیم روز موعود حرکت کردیم. خوب ان موقع ها مثل الان
وسیله زیاد نبود و جاده ها هم خاکی . بعد دوسه روز یک ماشینی گیرمان امد
رفتیم ساوه شب ساوه ماندیم چند تا زیارتگاهی بود رفتیم زیارت کردیم شب هم
مسافرخانه ماندیم . فرداش رفتیم قم .وقتی رسیدیم قم رفتیم یک مسافرخانه
اتاقی گرفتیم ، بعد بقچه هامونو ورداشتیم رفتیم نزدیک مسافرخانه حمام.
بعد حمام هم رفتیم حرم نماز ظهر و عصر را اقامه کردیم بعدش زیارت.
موقع برگشت به مسافرخانه سر راه هم یه  دیزی خریدیم خوردیم. تا عصر تو
 شهر گشتیم  موقع اذان دوباره رفتیم حرم نماز مغرب و عشا را اقامه کردیم
 تا نصف شب هم تو حرم بودیم برگشتیم مسافرخانه.
صبح بلند شدیم رفتیم حرم نماز صبح و زیارت هم کردیم ساعت حدود 8
امدیم بیرون رفتیم مسافرخانه هم صبحانه خوردیم هم کمی استراحت.
ساعت 10 کربلایی رحیم گفت بلند شو برویم خدمت اقا. وضو گرفتیم ،
لباس پوشیدیم بخودمان گلاب زدیم رفتیم خدمت اقا.
کربلایی رحیم چون هر سال خدمت اقا میرسید خانه اقا را میشناخت رفتیم
تا کربلایی رحیم دستشو بلند کرد در بزند در باز شد پیرمردی پشت در بود
سلام داد گفت کربلایی بفرمائید اقا منتظرتونه. الله اکبر
رفتیم داخل حضرت اقا یک پشتی پشتش و یک تشکچه هم زیرش
نشسته بودند تا وارد شدیم کمی نیم خیز شدند گفتند خوش امدید به
اسم ار ما احوالپرسی کرد. از کربلایی رحیم به اسم کسانی را جویا شد .
پیرمرد را صدا کرد گفت اب ابگوشت را زیاد کنید امروز مهمان داریم. تا
کربلایی رحیم خواست حرف بزند گفت کربلایی دوست ندارید  یک ابگوشت
با ما بخورید. گفت اقا افتخار ماست در خدمت شما باشیم.
پیر مرد یک سفره پارچه ای را اورد پهن کرد اقا بفرما زد مشغول خوردن
ابگوشت خوشمزه اقا شدیم. بعدش پیرمرد افتابه لگن اوردند اول اقا دستشونو
شستن بعدش ما.
کربلایی رحیم یک بسته که داخلش پول بود را از جیبش در اورد گذاشت
خدمت اقا.گفت اقا امسال هم همه ی حساب کتابامو کردم اینهم خمس
و زکاتمه اوردم خدمتتون.
اقا دستشو گذاشت رو بسته فرمودند خدا قبول کند انشاالله.
بعدش گفت کربلایی این ده هزار تومان هست. در صورتی که کربلایی
رحیم نگفته بود چقدر هست ،
اقا گفت هزار تومانش را بده به همین مشد علی که دستش تنگه.
نه هزار تومانش را هم برگردون  تو شهر خودت اینایی را که اسمشان
را مینویسم نفری هزار تومان هم بده به انها. خداوند قبول
فرماید انشاالله و جزو صالحات و باقیاتتان منظور نظر فرماید.
یک تکه کاغذ ورداشت اسامی را نوشت داد دست کربلایی رحیم.
و یک سفارشهایی هم رد مورد کار به ایشون کردند که یکیش دقت
در معامله و حلال حرام و حدود الهی بود.
بلند شدیم  خواستیم دستش را ببوسیم دستش را کشید فرمود
معصیت هست. فقط دست داد
متاسفانه الان پیش هر مجتهدی میری مشکلاتتو بهش میگی
عوض دستگیری و حل مشگل میگه این حرف تو حرف دشمنان
اسلامه و هزار حرف و حدیث .
چرا ؟؟؟
چون خدواند بخاطر اینکه این اقایان اخرت خود را به مقام و زر و زیور
دنیا فروختندبحال خودشان واگذاشته و حتما هم خسر الدنیا و اخرت
هستند.پناه میبرم بخدا از اینکه بحال خودم واگذاشته بشوم.


اعوذ بالله من النار
من شر الکفار
 
 
 
من غضب الجبار
 
العزته لله الواحد القهار

فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب


  روانشناس ایرانی در لندن   |   ساخت وبلاگ   |   دستگاه آب قلیایی دکتر مومنی  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! مشاهده