بازدید سایت خود را میلیونی کنید

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

» داستان ریش اقا مهدی

دوستی دارم به اسم اقا مهدی  بچه کرج هست

انصافا خودش  همسرش  بچه هاش پدر مادرش

همشون انسانهای والایی بودند و هستن
 
البته چند سالی هست که پدر مادرشون به رحمت

خداوندی رفتن تو اداره با هم بودم همسرشون هم

ماشین نویسمون بود

فقط با خانواده حقیر رفت امد داشتن

این اقا مهدی واقعا جنتلمن بود، بلند قد ، خوشکل  همیشه

خدا شیش  تیغ  و ادکلن زده  و دستمال گردنش روبراه بود

همیشه میگفتم اقا مهدی  ریشتو با تیغ نزن  پوست صورتتو

خراب میکنه پیازچه های موی صورتت میشوزه صورت خوشگلت

پوستش سیاه میشه ،میگفت  عادت دارم

تا اینکه یه مدتی دیدم اقا مهدی گل ما ریش گذاشته ،

تعجب کردم گفتم اقا مهدی مبارکه  ، افتاب از کدم طرف

در اومده سالارریش گذاشتی گفت بابا دیشب این پدر

صلواتی دخترم اومده دستشو میکشه صورتم هی میگه

مامان ، مامان چش دارم خلاصه بهم خیلی برخورد دیگه

یه ته ریشی گذاشتم اشتباه نشه  یهویی دیدی

تغییر جنسیت دادیم شدیم زن

بله این هم داستان  ریش اقا مهدی گل ماست الان دیگه

پیر شده  شور شوق اون موقع را نداره بخصوص که مثل

حقیر بازنشسته شده با این حقوقهای چندر غازکه نهمون
 
گرو هشتمونه  همه رمقمونو گرفته / یه بچه هم میتونه

بزنه تو سرمون نون  نداشتمونو ازمون بگیره در سایه

سر این خدمتگذاران منافق صفت / چون کسی که حرفش
 
با عملش یکی نباشه میشه منافق دیگه اینو خداوند

تبارک تعالی در کلام خودشون فرمودند

فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب


  روانشناس ایرانی در لندن   |   ساخت وبلاگ   |   دستگاه آب قلیایی دکتر مومنی  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! مشاهده