بازدید سایت خود را میلیونی کنید

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

» بچه تهران از خود راضی

دوتا دوست  دارم از دوستان دوران جبهه و جنگ مومن
با محبت  مهمانواز
حتما نزدیک عید میرم بهشون سر میزنم
امسال هم با حاج خانم راهی شدیم  ، وای این جاده ها
بخصوص جاده ساوه چه افتضاحه ، مردم نمیدونم با این
عجله و شتاب کجا میخوان برن ، ادم زهر ترک
میشه با این رانندگی مردم / من هرچه دویدم نتونستم
بجایی برسم  نمیدونم این مردم فکر میکنن بکجا میرسن ،
نه بخودشون رحم میکنند نه بمردم دیگر. خلاصه ظهر رسیدیم
تهران ، با اون ترافیک های وحشتناکش.
 حاج خانم گفت حاجی بریم شاه عبدالعظیم حسنی نماز
ظهر و عصر اونجا اقامه کنیم گفتم باشه با هر زحمتی بود
رفتیم . ساعت دو بود اومدیم بیرون.
تو رزم ارا داشتیم میرفتیم البته ببخشید اسم جدیدشو نمیدونم
جلو یه پارک حاجی خانم گفت نگهدار یه چیزی بگیر بخوریم
دیگه رسیدیم دوستان تو زحمت نیوفتن
با هزار مکافات یه جا پارک پیدا کردم پارک کردم غذایی گرفتم
رفتیم پارک رو نیکمتی که ما نشسته بودیم چند متر
اونطرفتر یه دختر خانمی نشسته بود من احساس کردم داره
گریه میکنه. به حاجی خانم گفتم برو ببین چرا گریه میکنه از
دستمون کمکی بر میاد بعد یه ربعی با دختر خانم اومد پیشم .
دختر خانم ما را دعوت کرده بود خونه اش
خلاصه بلند شدیم رفتیم. تو راه که خوشبختانه نزدیک هم بود
گفت شوهر خوبی دارم  با معرفته . مومنه فقط چون من
شهرستانی هستم لهجه دارم هی بهم سرکوفت میزنه
تو دانشگاه اشنا شدیم ازدواج کردیم الان سه ساله از
ازدواجمون میگذره خلاصه رسیدیم درو باز کرد رفتیم داخل
چه خونه ی قشنگی بود واقعا از سلیقشون خوشم اومد.
گفت این خونه را نصف پولشو بابام داده گرفتیم . میوه اورد .
فوری چایی دم کرد اورد . ساعت 4 بود که همسرشون اومد
اول تعجب کرد بعد که من خودمو معرفی کرد م گفت
خوشحالم حاجی خوش اومدین بعد یکساعت صحبت گفتم
اجازه هست با هم صحبتی بکنیم بلند شد تعارف کرد رفتیم تو
یه اتاقی گفتم پسر خوشگل و با معرفت  سیمای زیبات
نشون میده انسان مومن و والایی هستی  تشکر کرد / گفتم
ببین یه اقایی هست تو تلویزیون صحبت میکنه دم از بچه
تهرانیش میزنه به زمین و زمان هم حرفای زشت میزنه !!
میدونی تا اسمش میاد مردم بهش نعل و نفرین میکنند .
بچه تهران بودن اصل نیست اصل انسان بودن و انسانیت داشتنه
و ایمان کامل بخدای منان ، البته نه از اون ایمانهایی که خیلی ها
دارن اما مردم از دست و زبانشون بیزارن ،  همسر بسیار
مومن و خوبی داری خیلی تعریفتو کرده ثانیا خودت انتخابش
کردی. به ایشون حرفی بزنی خودت میری زیر سئوال 
ثالثا جای ایشون هرکی بود حتما با این اوضاع تا یکی بهش
میگفت چقدر خوشگلی و محبت میکرد دوست میشد اما
ایشون تنهایی تو پارک نشسته بود گریه میکرد .  اگر میخوای
خدا ازت راضی باشه اعمالت قبول باشه  باید ازش دلجویی
 کنی و بهش احترام بزاری چون

عزت زن همسرشه
عزت مرد هم زنشه
 
همش سرش پائین بود یهویی بغلم کرد با گریه شونه و
پیشانی  صورتمو بوسید گفت حاجی ممنونم از نصایحتون
چشم اطاعت میشه
خلاصه هسرش هم کمی نصیحت کردم خاستیم بلند شیم
ایه  و قسم که نمیزارم برید، تشکر کردم بهشون ادرس دادم
گفتم منتظرتونم بیائید که بد نمیگذره تو این عیدی رفتیم
خونه دوستانم امروز هم برگشتیم/ 50 هم گذاشتم پاکت
حاجی خانم بعنوان عیدی داد به دختر خانم ،اره عزیزان کسی
که بخدا و روز قیامت ایمان دارد نبایدکسان نزدیکش که هیچ
غریبه ها را هم با لقب زشت خطاب نکنه چون دل شکستن
هنر نمیباشد ،
 

تا توانی دل بدست اور

دل شکستن هنر نمیباشد

فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب


  ساخت وبلاگ   |   روانشناس ایرانی در لندن   |   دستگاه آب قلیایی دکتر مومنی  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! مشاهده